"قانون اساسی برای همه"
دردا به حال ملّت و مملكتي كه كار به نااهلان سپارد[1]!!
*قربانعلی مهری مَتانکلایی
«ندانم کجا دیده ام این روایت و یا از که بشنیده ام این حکایت
یکی از بزرگان اعراب یثرب که می داشت جمعی به زیر حمایت
بهنگام نَزْعِ روان[2]، وقت مردن همی خواست او از یکایک رضایت
تمام قبیله رضا گشته از وی رضایت گرفت او بحد کفایت
به ناگه بیاد آمدش اشتری را که مرکوب او بوده است از بِدایت[3]
به جنگ وبه صلح وبه صحرا وهامون کشیده است بارش بدون شکایت
زده خیزرانش همی سخت برسر همی ره نَوَردیده با او به غایت
فراموش کرده رضایت بخواهد ببندد دهان شتر از سِعایَت[4]
بفرمود اشتر نمودند حاضر کشیدش به سر دست لطف وعنایت
به او گفت: کای اُشتر سالخورده تو در عمر کردی بمن بس رعایت
سواری بمن داده ای از جوانی به کوه و به دشت و به شهر و ولایت
بسی صدمه ها برتو از من رسیده به حدی که شد لنگ از آن دست وپایت
زمن باش راضی دراین وقت آخر تو بگذر ز تقصیر من با رضایت»
زبان شتر باز شد بهر پاسخ به امر خدا گفت : این نغزْ آیت[5]
«رضا هستم از هرچه کردی تو بامن چو بودی مرا صاحبی با درایت
خوراندی بمن بهترین خار صحرا به آبم نمودی ز زَمزَم سِقایت
ولی نیستم راضی از یک گناهت چو بود آن گناه تو بر من جنایت
تو می بستی افسار من بر دُم خر که ره را نماید بمن خر هدایت
شتر می رود زیر هر بار سنگین ولی سخت باشد براو بی نهایت
که افسار او را کشد یک الاغی رود زیر بار خری بی کفایت!!»
«نمودم من اين قِصّه را نظم شايد بماند ز من يادگار اين حكايت
بخوانند دردِ دلِ اُشتران را هميساربانان با عزم و رايت
نبندند بند جَمَل بر دُم خَر كه«همّت» بگويد لُغَز يا كنايت»
4- با قطع نظر از اینکه قطعۀ بالا را بلکه بتوان یادآور این بیت از غزل حافظ دانست که می سراید:
«بی مزد بود و منّت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت»{دیوان حافظ، غزل 94}
عبدالكريم تمنّا هِرَوي – متولد هرات و شاعر معاصر افغان كه گويا هماكنون ساكن ايران است- همين حكايت را ذيل عنوان «شتر كاروان» و با عباراتي ديگر به شعر درميآورد. همهي سرودههاي اين شاعر، خواندني است،اما دو سرودهي او، يكي «گنهكاره» و ديگري «صَبّاغ» يا «رنگرز»، خواندنيتر، و اما آن سروده:
«كَرد از اُشتر خردمندي سؤال كاي ترا مُلك قناعت بيزوال
بازگو زان جور و رنج بيامان كامدت برسر ز اَبناي زمان
هست رنجت از كدامين بيشتر كان زند هر دم به جانت نيشتر
گفت اُشتر: گر چه از نسل بشر ديدهام سنگين دلي و جور و شر
هر دم از بيداد هر بيداد جو اوفتادم در ره و در كال[6] و جو
راه رفتم در فراز سنگها بار سنگين بردهام فرسنگها
دوستان را زير تيغ دشمنان بارها ديدم به خواري هم عنان
در بيابان زيستم صَيف و شِتا[7] خار خوردم شامگاه و ناشتا
زين همه در خاطر من بار نيست غُصهام زين محنت و اِدبار نيست
دردم اين باشد كه مير كاروان در قفاي خر مرا سازد روان
ميروم ناچار بر دنبال خر باشد از اِدبار من اِقبال خر!»
5- چرا بايد پس نگه داشتن جمعي كارآمد باعث بر صدر نشاندن جمعي ناكاربلد شود؟! اگر اين سنّت سيّئه ناشي از جبر تاريخ است كه هيچ! و اگر خودخواهيهاي تاريخسازان بيريشه و تاريخ چنين ظلمي را به تاريخ روا ميدارد امري است جداگانه! چرا بايد كار به جايي رسد كه بگويند: «قحط الرّجال است!!» یا بسرایند: « تا ابله در جهان است، مُفْلِس در نميماند!!» قطعاً «جهل الرّجال است نه قحط الرّجال!» و قطعاً هیچ شهروندی در هیچ دیار، آتش تهیه يا «حَمّالَةَ الْحَطَبِ»[مَسَدْ:4] و هيزمكش شروران تمامیّت خواه نخواهد بود. كلام رسول خدا(ص)راهگشاي تاريخ است آنگاه كه ميفرمايد: «اِذا وُسِّدَ الْاَمْرُ اِلي غَيْرِ اَهْلِهِ فَانْتَظِرِ السّاعَةَ» آنگاه كه كار به دست نااهل سپرده شود، منتظر قيامت- يعني هلاك خود- باشيد.
6- با قطع نظر از وجود معضلات در حوزهي مديريت در دستگاههاي كارگزاري و كشورداري در كثيري از ممالك گيتي که بخشي از «ندانمگوئيها، ندانمنويسيها و ندانمكاريهايشان» در قالب نظم و نثر و کاریکاتور و دیگر صنایع ادبی به نگارش يا به نمايش درميآيد، در قُبح و زشتی این مَرام، يعني راه و رسم ترسيمشده در دو چكامهي بالا، موليالموحّدين امام علي(ع) ميفرمايد: «اگر کسی بداند فردی ديگر برای پذیرش مسئولیت از او تواناتر است، اما او آن مسئولیت را بپذیرد، خائن است.» و به عنوان كلام آخر كه «فصلالخطاب»ش خوانند، در علل انقراض حكومتها ميافزايد: «يُسْتَدَلُّ عَلَي اِدبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍ: تَضييعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ وَ َتقديمِ الاَراذِلِ وَ تَأخيرِ الاَفاضِلِ». «اصول»، همان قواعد، قوانین و سنّتهاي حسنه ای است که از مصلحان اجتماعی در ادوار تاریخ به جا مانده باشد که با مُهمَل گذاشتن آنها به تدریج از یاد ها برود. «پیش انداختن اراذل و پس انداختن افاضل»، بدعتهايي است ناروا و بجامانده از قلدرمآبان تاريخ که مناصب بزرگ را به آدمهای کوچک ميسپردند و مشاغل خُرد را به مردان بلند همّت واگذار ميكردند. سیاستی شیطانی و تحقيرآميز که افاضل را تابع اراذل میسازد، نخبگان را ميكُشد، تملّقگوييها و چاپلوسيها را سكّهي رايج ميگرداند، استعدادها و قابليتها را به انزوا كشانده، خانهنشين ميسازد يا فراري ميدهد. فرار مغزها را شاید بتوان از نتایج سوء چنین سیاست هایی دانست.
7- چنین است که امام (ع) می فرماید: «چهار چيز باعث شکست دولت ها و بلکه نظام های سیاسی حاکم بر کشور است: ضايع کردن اصول (مسائل مهم) و سرگرم شدن به فروع (امور کم اهميت) و به کار گماردن آدم هاي پست و کنار گذاردن انسان هاي فاضل.»[8] در روایت 10957 از همین مجموعه، «سُوءُ التّدبیرِ» یعنی بیتدبیری کارگزاران نیز از دیگر دلایل اِدبار و به قهقرا رفتن دولت ها به شمار آمده است. در كلام امام(ع)، چنين متصدّيان و مباشرانی خائنانَند چون به ناروا قبول مسئوليت ميكنند، و چنان مسبِّبان و عاملانی نيز، ساختارشکنان و قانون گريزانند چون با ندانم کاری ها در توزيع مسئوليتها و مناصب حاتمبخشي ميكنند.
8- در جمهوري اسلامي ايران، علاوه بر اصول عديدۀ «قانون اساسي» مانند اصول(2، 5، 57، 62، 91، 100، 107، 108، 109 ،112، 115، 157 ،158، 162، 175 و177) كه عنصر شايسته شناسي و شايستهسالاري را مورد تأكيد قرار ميدهد، «مقدّمة» همين قانون، ذيل عنوان «شيوه حكومت در اسلام» مينگارد: «حكومت از ديدگاه اسلام، برخاسته از موضع طبقاتي و سلطهگري فردي يا گروهي نيست، بلكه [بايد] . . . شرايطي را بوجود آوَرَد كه در آن انسان با ارزشهاي والا و جهان شمول اسلامي پرورش يابد . . . [تا] صالحان عهدهدار حكومت و اداره مملكت گردند. . . ». همسو با اين نگاه است كه امام(ره) در فرازي از بيانيّهي تاريخي ناظر به پذيرش قطعنامه 598 شوراي امنيت سازمان ملل متّحد، اين نكتهي كليدي را به همگان يادآور ميشود: « نگذاريد اين مدّعيانِ بيهنرِ امروز و قاعدينِ كوتهنظرِ ديروز به صحنهها برگردند. نگذاريد انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بيفتد.» چنين است كه قرآن كريم در مقام قاعدهسازي برآمده و اعلان ميدارد: « . . . أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى . . .»[يونس:35] يعني: « . . . آيا هدايتيافتهاي كه به سوى حق رهبرى مى كند سزاوارتر است به عنوان امام، الگو و پیشوا مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمى نمايد مگر آنكه خود مورد هدايت قرار گیرد؟» و می افزاید: «فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ». «شما را چه شده است؟ و بر چه باوری هستید؟»کامروا باشید.
*« دبیر هیأت بررسی و تطبیق مصوبات دولت با قوانین مجلس»
سهشنبه 23 /06/ 95
[1] -ممكن است بتوان عنوان نوشتاررا به يكي از عناوين ديگر تغيير داد: « دردا به حال ملّت و مملكتي كه زمام امور به نااهلان سپارد!!» يا «دردا به حال ملّت و مملكتي كه ريشش را به دُم خر بندد!!»
[2] - جان كندن
[3] - آغاز، ابتدا
[4] - بدگوئي
[5] - آيت نغز: حجّت قاطع، كلام صريح، سخن دلکش
[6] - گودال بزرگ
[7] تابستان و زمستان
[8] - غُرَرُ الحِکَمِ و دُرَرُ الکَلِمِ، به تصحیح میر جلال الدین حسینی اُرمَوی، «محدّث»، جلد 6، صص 311-310، حدیث 10965
#نظرات خوانندگان
ارسال نظر جدید